سورنا سردار دلیر مامان و بابا

چند وقتی مونده بود به تولدت که دیدم مامانای نی نی سایتی دارند یه سری تولد های تم دار برای نی نی هاشون میگیرن.اولش به نظرم خیلی تکراری اومد ولی وقتی اومدم دیدم همه با چه شور و شوقی خودشون همه چیز رو درست میکنن دیدم خیلی هم تکراری نیست و من دلم خواست برای تو این کار رو بکنم ولی هر چی فکر میکردم میدیم با این وقتی که دارم نمیشه.این بود که چیزی نگفتم .تو همین حال و هوا بودم که در کمال تعجب باباییت از من پرسید که میخواهی برای تولد سورنا چیکار کنیم.اخه معمولا اون برای این چیزها خیلی از قبل برنامه ریزی نمیکنه...بیشتر صبر میکنه بینه چی پیش میاد بعد یه دفعه عمل میکنه ....اما خوب تو فرق داری براش..... این بود که عکس این تولدها رو بهش نشون د...

سلام پسرم.نمیدونی چقدر خوشحالم الان که دارم برات مینویسم آخه میدونی بالاخره بعد از مدتها طلسم شکسته شد و من که مدتها درگیر بودم که برات یه وبلاگ درست کنم یا نه امشب این کار رو انجام دادم.البته به تشویق دوستای نی نی سایتی مثل مامان بیتا و مامان باران. ای کاش زودتر این کار رو انجام داده بودم.خیلی حرفها باهات داشتم که دیگه خیلیهاش از یادم رفته.آخه درجه فراموشی مامان بعد از بدنیا اومدن تو خیلی زیاد شده ولی خوب نگران نباش از حالا به بعد بیشتر برات مینویسم